CTRL + D + ENTER
نترس بزن چیز خوبیه
آقایِ من !
دیگر نمی گویم بیا ...
هر جا نبودنت را درک کرده ام ،
جایی نبوده مگر رَدی از گناهِ من و امثالِ من ،
که راهِ بودن و آمدنت را مسدود کرده اند ....
می گویند :
هزار و صد و هفتادو نه سال است که مَردی ،
در انتظارِ 313 مرد است ...
ما را ببخش !
ما را ببخش آقایِ من ، که آن قدر مَرد نشدیم ،
که نامردی عالم را برداشته ....
هنوز هم فقط زبان هایمان می چرخد که بیا ...
هنوز هم فقط در پَسِ واژگان و کلام های بی ارزشمان ،
می خواهیم که بیایی ....
اما دل هایمان همچون کوفیان با تو نیست !
شرمنده ام مولایِ من !
خط به خطِ این مثنویِ هزار ساله را هزاران نامرد ،
چون من برایِ تو سروده اند ...
و هنوز تو 313 بار ،
313 جوانمرد را از میان ما نیافتی برایِ همراهی ....
هنوز هم تنهاترین تنهایی ، میانِ تن ها ....
حکایتِ تنهایی تو ، حکایتِ تنهایی علی در عصرِ کوفه است ....
پس حالا که مرد نیستیم ،
همان به که دَم از درد نزنیم ....
السلام علیک یا سیف الله الذی لا ینبو